پس چرا من هرچی میخوام و تلاش می کنم ،نمی شه؟
گفتاری از: صلاح الدین احمد لواسانی
******************************************
شاگرد : استاد تو گفتار ** آيا به راستي، خواستن، توانستن است ** اشاره کردین که خواستن با این ابزارها (چهار ابزار کمکی یعنی * تفکر ، محاسبه و مشورت و مساعدت *) تبدیل به توانستن می شه و از حالت بالقوه تبدیل به فعل می شه، ولی بعضی وقتا ، ما با وجود داشتن این ابزارها هم به موفقیت چندانی نایل نمی شیم ، چرا؟؟؟
استاد : بله ، بعضی وقتها شما فکر می کنید ، که می خواهید. اما این خواست نهادینه و درونی نشده. قصه غم ودرد برادر مرده را تنها برادر مرده می داند دوباره بخوان ، ........ زمانی نهادینه می شه که با تمام وجودت درکش کنی ....... با تمام هستی ات بخواهیش.
شاگرد : بعضی وقتا احساس می کنم یه چیزی و با تمام وجودم می خوام .......... ولی بعد یه مدت که توش موفق نمی شم یا کاری نمی تونم از پیش ببرم بی خیالش می شم!!!
استاد : این یعنی نمی خواستیش ........... ، واسه همین یه جا می گی ، .......... گور پدرش چقدرخودم را اذیت کنم برای رسیدن به اون ............. ولش کن اصلا" ازخیرش گذشتم .......................منم همین را گفتم . فکر می کردی با همه وجودت می خواستیش ........... به همین دلیل هم حاضربودی تا یه حدی بابتش هزینه کنی ، وقت بزاری ..... کسی که تا آخرش میره ......... آخرش میرسه . کسی که وسطش برمی گرده ، به هیچی نمیرسه چون وسطش چیزی نیست .
این ازاون ایستگاه ها ست که ، فقط سر و ته خط داره ، هیچ ایستگاهی وسطش نیست یا برنده برنده
یا بازنده بازنده
شاگرد : چه تعبیر قشنگی ، این ازاون ایستگاه ها ست که فقط سر و ته خط داره هیچ ایستگاهی وسطش نیست
استاد : مگه من تا حالا تعبیر زشت هم بکاربردم ؟ تعابیر من همه متناسب هستند با موضوع . اصلا" قوت این نوشته ها به تعابیر و مثالهایی است که می زنم.
شاگرد : آره بیشتر صحبتا تون و تو قالب داستان و تعابیر منتقل می کنید و این به یادگرفتن موضوع خیلی کمک می کنه.